شعر شهریار - آتش شوق

 

پروانه وش از شوق تو در آتشم امشب

می سوزم و با این همه سوزش خوشم امشب

در پای من افتاد مه از شوق که دانست

مهمان تو خورشید رخ مهوشم امشب

در راه حرم قافله از سوسن و سنبل

وز سرو و صنوبر علم چاوشم امشب

بزدای غبار از دل من تا بزداید

زلف پریان گرد ره از مفرشم امشب

کوبیده بسی کوه و کمر سرخوش و اینک

در پای تو افتاده ام و بی هشم امشب

یارب چه وصالی و چه رﺅیای بهشتی است

گو باز نگیرند سر از بالشم امشب

بلبل که شود ذوق زده ، لال شود ، لال

ای لاله نپرسی که چرا خامشم امشب

در چشم تو حوری است بهشتی که نوازد

با جام زرافشان و می بی غشم امشب

ما را به خدا باز گذارید ، خدا را

این است خود از خلق خدا خواهشم امشب

قمری ز پی تهنیت وصل تو خواند

بر سرو ، سرود غزل دلکشم امشب

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



موضوعات مرتبط: ادبی ، شعر شهریار- آتش شوق ، ،
برچسب‌ها:


تاريخ : 10 / 11 / 1390برچسب:, | 10:46 قبل از ظهر | نویسنده : محمد موسوی |